شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

شنتیا پسر ناز

تبریک سال 1392 خورشیدی

سلام-خوبید-سال نوتون مبارک-امسال سال تحویل ما رفتیم ملایر-جاتون خالی خیلی خوش گذشت با دختر خاله هام خیلی بازی کردم آخه اونا منوخیلی دوست دارن دستشون درد نکنه که اینقدر با من بازی میکنن جاتون خالي يه عالمه مهموني رفتيم و بازم يه عالمه عيدي گرفتم بعدش هم رفتيم شمال-يكي از دهات هاي شهر آمل-جاي آروم و قشنگي بود-دريا هم رفتيم اولين بار بود من دريا ميرفتم-خيلي با شكوه بود
14 فروردين 1392

کفش اسپرت

سلام دیروز با مامان و بابا جونم رفته بودیم خیابون بهار که پر از فروشگاه لباس بچه هاست چه لباسای قشنگی قرار بود واسه من یه کفش با لباس راحتی بخرن اول چند تا مغازه کفش فروشی رو دیدیم بعدش رفتیم سراغ لباس فروشی ها چه لباسایی یه عالمه بچه دیگه هم اونجا بودن که بابا مامانشون میخواستن واسشون لباس بخرن مامان من هم از اونجا که خیلی خوش سلیقه است یه عالمه لباس واسه من خرید تا حالا اینقد  لباس نخریده بودم شلوار شرت زیرپوش پیرهن لباس بادی همه چی خریدیم بعدش رفتیم یه کفش فروشی یه کفش اسپرت خوشگل واسه خودم انتخاب کردم و همون جا هم پوشیدم و راه افتادم خیلی راحت بود خیلی خوشحال بودم همش تو راه برگشت نگاه کفشم میکردم و از خوشحالی دست میزدم آخه خیلی ...
29 مهر 1391

ملاير و خوردن انگور

سلام جاتون خالي رفته بوديم ملاير الانم كه فصل انگوره -ميدونيد كه ملاير يكي از شهرهاي توليد كننده انگوره من هم حسابي تا ميتونستم انگور خوردم اينم يه عكس از من كه تو خونه ننه اينا دارم انگور ميخورم: ...
22 مهر 1391

آرايشگاه

سلام حالتون خوبه چه خبر واسه اولين بار با بابائي رفتم آرايشگاه-خيلي خوب بود اول نشستيم رو مبل تا نوبتمون بشه -من همش در حال فعاليت و ورجه ورجه بودم وقتي نوبت من شد دويدم رفتم رو تخته اي كه آقاي آرايشگر رو صندلي گذاشته بود تا قد من بلندتر بشه نشستم همش داشتم تو آينه به خودم نگاه ميكردم كه چه با كوتاه شدن موهام چه تغييري ميكنم اينم يه عكس از آرايشگاه رفتن من: ...
22 مهر 1391

روستا گردي در مشهد(روستاي زشك)

سلام به همه جاتون خالي روز شنبه، اول رفتيم يه مركز خريد كه خيلي از هتل دور بود و تو اين فاصله من از فرصت استفاده كردم و تو آغوش آقام خوابيدم وقتي رسيدم من بيدار شدم و حسابي تو مركز خريد بازي كردم. بعدش يه تاكسي گرفتيم و رفتيم به سمت روستاي زشك كه از توابع خوش آب و هواي مشهده-وقتي رسيديم به ده از ماشين پياده شديم و يه مقدار كنار رودخونه پياده رفتيم تا رسيديم به يه جايي  كه ميشد كنار رودخونه رفت آقام شلوار منو بالا زد و با هم رفتيم تو آب ،جاتون خالي آبش خيلي سرد و خنك بود تا اين اندازه كه من كه اينقدر تو آب بودنو دوست دارم نتونستم تو آب بمونم و آقام منو از آب بيرون آورد با مامان جونم 3 تايي نشستيم كنار آب و سنگ آب بازي كرديم مامان و آقا...
3 تير 1391