شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

شنتیا پسر ناز

مامامان-بابا

سلام واسه اولین بار دیشب گفتم مامامان و بابا یه عالمه پشت سر هم اگه بدونید مامان اینا چقدر خوشحال شدن و منو تشویق کردن نمیدونستم اینقدر خوشحال میشن از این به بعد همش میخوام مامامان اینا رو صدا کنم تا بیشتر از همیشه منو دوست داشته باشن خدافظ یا علی
29 آبان 1390

متولد ماه آبان

سلام جاتون خالی یک ساله شدم. دیگه کسی نمیپرسه شنتیا آقا چند ماهشه. از این به بعد من هم دیگه با این که چند سالمه شناخته میشم. روز تولدم رفته بودیم با آقام اینا آتلیه عکس یادگاری بگیریم . آقاهه و خانومه که عکس میگرفتن خیلی خوش اخلاق بودن و من رو هم خیلی تحویل گرفتن و از من خیلی خوششون اومده بود. خیلی عکسای قشنگی گرفتم.آقام اینام با من یه عکس سه نفری گرفتن که اون عکس هم خیلی قشنگ شد. بعدا عکسامو میزارم ببینید. یه کیک تولد واسم سفارش داده بودن نمیدونید چقدر بزرگ بود یه عدد یک هم به نشونه یک سالگی گذاشته بودن روی کیک مواظب خودتون باشید شاد باشید
29 آبان 1390

قدم هایی به تنهایی

سلام یه خبر خوب این که من دیگه دارم تمرین راه رفتن میکنم الان سه روزه که خودم روی پاهای خودم وایمیسم اولین بار ننه جونم منو دید که دارم راه میرم بعد شب که آقام از اداره اومد این خبر خوب رو به آقا جونم داد نمیدونید آقام اینا چقدر از راه رفتن من خوشحال شدن همش منو تشویق میکنن که من خودم راه برم . دارم تمرین میکنم بتونم یواش یواش تعادلمو بیشتر حفظ کنم .راه رفتن خیلی خوبه آدم زودتر به آشپزخونه و حموم میرسه - شاد باشید - خدافظ
17 آبان 1390

شلوغ بازي و راه رفتن

سلام ديگه تقريباً‌ دارم به كمك خدا راه رفتن رو ياد ميگيرم البته هنوز به كمك اينكه دستمو به مبل و در و ديوار ميگيرم.تازه دارم تمرين حرف زدن رو هم ميكنم ، البته با يه صدا هايي كه معمولاً ننه جونمو اذيت ميكنه فكر كنم بعضي از همسايه ها هم صداهاي بلندمو ميشنون و اذيت ميشن. البته من قصد اذيت كردن كسي رو ندارم .ولي خوب ديگه ...... يا علي
18 مهر 1390

نون دهات

امروز صبح با آقا بزرگم و ننه جونم رفتیم دهات نون گرفتیم خیلی دهات قشنگی بود اسمش جوراب بود  یه قلعه خیلی قدیمی هم تو جوراب وجود داشت . خودمونیم دهات یه چیز دیگست. شما هم دهات برید.
29 شهريور 1390

ملایر-تولد سارا

سلام        چند روز میشه واسه تفریح و عوض کردن آب و هوا اومدیم ملایر جاتون خالی خیلی خوش میگذره تازه دیشب رفته بودیم جشن تولد سارا کوچولو البته از من بزرگتره ولی خوب کوچولو خیلی خوب بود تا آخر شب که سارا خانم خوابیده بود منتظر شدیم تا بیدار بشه بعد جشن و شروع کردیم . خیلی خوش گذشت من همش داشتم ورجه ورجه میکردم. تا آخر شب بیدار بودیم واسه کادوی تولد ننه جونم از طرف من یه دامن خوشگل خریده بود .راستی یادم رفت بگم سارا نوه عمه ننه من میشه .این اولین سال تولدشه تولد همه مبارک باشه .خوبی تولد به هدیه هاش نیست به دور هم جمع شدنشه شاد باشید   
29 شهريور 1390

دندون سوم

سلام به لطف خداي مهربون امروز سومين دندونم داره مياد بيرون اولين دندون از دندوناي بالائي البته چند روز اول كه داشت مياومد بيرون خيلي درد داشت ولي مامان جون و آقام خيلي كمكم كردن و همش مواظبم بودن. ولي خودمونيم چه خوش ميگذره دندون داشتن. ميتوني همه چي بخوري به اميد ديدار شاد باشيد. در پناه هو باشيد
12 شهريور 1390

اولین تجربه ایستادن

سلام من شنتیا هستم ، البته به قول آقام شنتيا آقا ، هميشه آقام منو با اينجوري صدا مزنه آخه خيلي دوسم داره بريم سر اصل مطلب :                                 دو ، سه روزه ديگه روي پاهاي خودم مي ايستم                                البته با كمك مبل و جاروبرقي از هر فرستي استفاده ميكنم تا بتونم       &...
13 مرداد 1390

دندون اول

سلام امروز اولین دندونم شروع به در اومدن کرد. چه خبر خوبی اولین بار مامان جونم فهمید و خیلی خوشحال شد بعد با هیجان آقام رو خبر کرد و دو تایی حسابی خوشحال شدن و شروع به نگاه کردن به دندون من کردن و خیلی لذت بردن.  آقام وقتی که داشت با لیوان به من چای میداد لبه لیوان به دندونم میخورد و یه صدائی میداد که آقام خیلی خوشش می اومد. از ابن به بعد دیگه میتونم چیز هائی که واسه خوردنش باید دندون داشت رو بخورم . تازه دیگه کسی به من نمیگه بی دندون. شاد باشید .
15 تير 1390